پرنده ماده زخمی روی زمین افتاده و منتظر شوهرش می باشد
پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد
پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد اما متوجه بی حرکت بودن ویمی شود لذا شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد
لحظه ای که متوجه مرگ عشق خود می شودو شروع به جیغ زدن و گریه می کند
در آخر مطمئن می شود که عشق به او باز نمی گردد لذا با غم و
ناراحتی کنار جنازه وی آرام می ایستد
سلام مهیار عزیز:
خیلی زیبا بود..
و تاثیر گذار..
همیشه میگم ما انسانها باید کمی چشم هامونو باز کنیم و چگونه زیستن رو از طبیعت اطراف و موجودات خداوند بیاموزیم...
من هم شما رو لینک کردم و گرچه شما به من لطف داری من نوشته ای نزاشته بودم در این ولاگ و من کامنت شما رو به حساب لطف شما می زارم..
بازم ممنونم...
روز خوبی داشته باشی..
تا دوباره..
روزگاری جاده بودم
جاده ای غرق تردد
جاده ای پر رفت و آمد
لحظه ای خالی نمی شد
من که بسیاری غریبان را
به آبادی رساندم
عاقبت خود ماندمو ویرانه ی تنهایی خود!
برقرار باشی و سبز!