دلم تنها نیست
من صبورم اما
. به خدا دستخودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادیزیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورماما...
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم!
و به یاد همه ی خا
طره های گلسرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما... بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تنگ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما...
آه این بغضگران صبر چه می داند چیست
تا تو هستی وغزل هست دلم تنها نیست
سلامم مهیار عزیز:
امیدوارم خوب باشی..
میدونی ؛اولین بار بود که به خاطر اسم یک نویسنده ی وبلاگ به وبلاگش سر میزنم...
چون تو هم اسم برادر منی..برادری که سالهاست ندیدمش...
و اما نوشته های عمیق و دلنشینت..میگم دلنشین چون از اعماق وجودته احساس می کنم..
چون صادقانس..
پست قبلیت ؛من باهاش کلی خاطره دارم و یکی از دوست داشتنی و زیباترین نوشته هایی که همیشه در خاطم ثبت شده...در اعماق ذهنم..جانم...
دوست داشتم به وبلاگ قبلیم دعوتت می کردم وبلاگی که پر بود از دست نوشته های رنگارنگم پر بود از نوشته هایی مثل تو ولی دیگه از عاشقانه نوشتن دست کشیدم تا مدتی و به دلایلی مجبور به حذفش شدم...
خوشحال میشم پیش منم بیای..و اگر تمایلی داشتی بگو تا لینکت کنم..خوشحال میشم..
شب خوبی داشته باشی مهیار عزیز...
تا دوباره ای نزدیک...